چقدر سخت می گذرد این روزها
چقدر این روزها بی پسرک سخت می گذرد فکر نمی کردم اینقدر سخت باشه نبودنت باز روزهای اول خوب بودم اما هر چی بیشتر میشه این فاصله دلم تنگ تر میشه برای دیدنت یه چیزی بگم بهم نخندی دیگه قیافه ات هم یادم نم یاد هر روز فیلم هایی که ازت گرفتم دستمه و دارم نگاهت می کنم چقدر پسرک عزیزی هستی تو خاله جون هر روز از شیرین کاری ها و کارات برام می گه و من دلم قنج میره برات بابایی که سعی می کنه سکوت کنه و چیزی نگه ولی می دونم که اونم کلی دلش برات تنگ شده به چهارشنبه چیزی نمونده امیدوارم زودتر تموم بشه این روزهای خسته کننده
نویسنده :
مامان کیارش و ریحانه
11:21